[cb:blog_page_title]

[cb:blog_slogan]

[cb:blog_page_title]

[cb:blog_title]
[cb:blog_page_title] [cb:blog_address]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم رود، از هر مژه چون سیل روانه

***

خواهد به سر آید غم هجران تو یا نه

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز  میانه

***

رفتم به در صومعه عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد

***

در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

***

روززی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

***

من یار طلب کردم و او جلوه گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

***

هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو

***

در میکده و دیر که جانانه تویی تو 

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو 

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

***

بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

***

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه نیم، من که روم خانه به خانه

***

عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید

دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید

***

تا غنچه بشکفته این باغ که بوید

هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

***

بیچاره بهایی دلش زار غم توست

هر چند که عاصی، ز خیل خدم توست

***

امید وی از عاطفت دم  به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

 

 

تا کی به تمنای وصال تو یگانه/ شیخ بهایی(مخمس)


برچسب‌ها: پروانهآتشکعبهبتخانهعارفآتشاسرارروعکسرخخانهکاشانهمیمی خانهجواندیوانهزبانبلبلعاطفتامیدکرمشیخشیخ بهاییشیخبهایی

تاريخ : چهار شنبه 2 خرداد 1403 | 5:6 | نویسنده : Za.Za.Me |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

.: Weblog Themes By K 2 C O D :.