دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
~~~
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز ببینیم دیدار آشنا را
~~~
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا
~~~
در حلقه گُل و مل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصّبوح هبّوا یا ایّها السکارا
~~~
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقّدی کن درویش بینوا را
~~~
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
~~~
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
~~~
آن تلخوش که صوفی اُمالخبائثش خواند
اَشهی لنا و اَحلی من قبلة العذارا
~~~
هنگام تنگدستی در عیش و کوش و مستی
کاین کیمیایی هستی قارون کند گدا را
~~~
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او مومست سنگ خارا
~~~
آیینۀ سکندر جام میست بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
~~~
خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
~~~
حافظ بخود نپوشید این خرقۀ می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را/حافظ
برچسبها: افسانهیارانشهیدشهادتحافظشعرغمنیکیصاحبدلانصاحب دلانخداکشتی