غریبانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خون است به دل هامان
فرياد و فغان دارد، دردي کش ميخانه
هر سوي نظر کردم، هر کوي گذر کردم
خاکستر و خون ديدم، ويرانه به ويرانه
افتاده سري سويي، گلگون شده گيسويي
ديگر نبود دستي، تا موي کند شانه
تا سر به بدن باشد، اين جامه کفن باشد
فرياد اباذرها، ره بسته به بيگانه
لبخند سروري کو، سرمست و شوري کو
هم کوزه نگون گشته، هم ريخته پيمانه
آتش شده در خرمن، واي من و واي من
از خانه نشان دارد، خاکستر کاشانه
اي واي که يارانم، گلهاي بهارانم
رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه
برچسبها: غریبانهپرویز بیگیخادم الرضاخادمرئیس جمهورابراهیم رئیسیشهید خدمتشهیدان خدمتمحمد علی آل هاشمآل هاشممالک رحمتیرحمتیامیر عبداللهیانموسوسسید مهدی موسویمهدی موسویمصطفویسید طاهر مصطفویطاهر مصطفویدریانوشمحسن دریانوشقدیمیبهروز قدیمیتسلیتمسجدغمهجرانمیزپشت میزمیدانخدمترهبررهبریخانوادهخانواده شهدا
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
~~~
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز ببینیم دیدار آشنا را
~~~
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا
~~~
در حلقه گُل و مل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصّبوح هبّوا یا ایّها السکارا
~~~
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقّدی کن درویش بینوا را
~~~
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
~~~
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
~~~
آن تلخوش که صوفی اُمالخبائثش خواند
اَشهی لنا و اَحلی من قبلة العذارا
~~~
هنگام تنگدستی در عیش و کوش و مستی
کاین کیمیایی هستی قارون کند گدا را
~~~
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او مومست سنگ خارا
~~~
آیینۀ سکندر جام میست بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
~~~
خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
~~~
حافظ بخود نپوشید این خرقۀ می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را/حافظ
برچسبها: افسانهیارانشهیدشهادتحافظشعرغمنیکیصاحبدلانصاحب دلانخداکشتی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم رود، از هر مژه چون سیل روانه
***
خواهد به سر آید غم هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
***
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
***
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
***
روززی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
***
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
***
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
***
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
***
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
***
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه نیم، من که روم خانه به خانه
***
عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
***
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
***
بیچاره بهایی دلش زار غم توست
هر چند که عاصی، ز خیل خدم توست
***
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
تا کی به تمنای وصال تو یگانه/ شیخ بهایی(مخمس)
برچسبها: پروانهآتشکعبهبتخانهعارفآتشاسرارروعکسرخخانهکاشانهمیمی خانهجواندیوانهزبانبلبلعاطفتامیدکرمشیخشیخ بهاییشیخبهایی
سال نو مبارک
ادامه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: تبریکسال نو
برچسبها: سالسال نوجدیدخرگوش1402تصویرعکسسال 1402سال 1402 شمسی1444قمرینوروز 1402پوسترپوستر نوروزپوستر نوروز 1402