پس از انتظار زیاد که سه تا از کبوترها به دام نزدیک شده بودند ناگهان شکارچی از پشت سر خود صدای داد و فریاد دو نفر را شنید که داشتند نزدیک میشدند و با صدای بلند باهم گفتگو میکردند. شکارچی از ترس اینکه کبوترها رم کنند و به دام نیفتند فوری خود را به آن دو نفر رسانید و گفت:" آقایان محض رضای خدا در اینجا داد و فریاد نکنید تا مرغهای من نترسند و فرار نکنند."
آن دو نفر که « طلبه » بودند یعنی دانشجویان مدرسه های قدیم مذهبی بودند گفتند:« ما با کسی کاری نداریم، ما داریم در یک مساله ای که در آن اختلاف داریم گفتگو و مباحثه می کنیم. اینجا هم بیابان خداست و بلند حرف زدن آزاد است، اینجا که بچه کسی نخوابیده که بیدار شود یا آدم مریض بستری نیست که ناراحت بشود!»
شکارچی گفت: « آخر من اینجا دام گذاشته ام و می خواهم کبوتر بگیرم و اینها از سر و صدای شما میترسند و فرار میکنند ولی اگر ساکت باشید ممکن است به دام بیفتند.»
عنوان: قصه های خوب برای بچه های خوب (قصه های برگزیده از کلیله و دمنه، جلد اول)
نویسنده: مهدی آذریزدی
مشخصات نشر: کتابهای شکوفه وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر، 1372
شابک: 1-030-300-964-978
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: معرفی کتابنوجوانان و جوانان
برچسبها: کتابداستانگودککودکانقصهقصه خوبداستان خوبمطالعهسرگرمیآذریزدیآذر یزدیمهدیآذریزدیمهدی آذر یزدیآذرکودکانمدرسهاوقات فراغترمانخواندنیاریارمهربانکتاببچهنوجوانجوانکتاب کودککتاب کلیله و دمنهکلیلهدمنهیادگاربچه هاشغالحیوانحیواناتحکایتافسانهدوستدوستانزندگیرازقصه های خوبقصه خوبکلیله و دمنهکبوترمرغمذهبدانشجودانشجویاندانش آموزخدابیابانشکارچیترسماهیکبکنفرصیدبیدارگفتگوگفت و گو